مشاهیر قرآنی یزد

این صفحه به همایش منطقه ای مشاهیر قرآنی یزد، که توسط دانشکده علوم قرآنی میبد برنامه ریزی شده است اختصاص دارد

مشاهیر قرآنی یزد

این صفحه به همایش منطقه ای مشاهیر قرآنی یزد، که توسط دانشکده علوم قرآنی میبد برنامه ریزی شده است اختصاص دارد

دانشکده علوم قرآنی میبد، جهت شناساندن چهره های قرآنی و بازنمایی تجلی قرآن در آثار علما و ادیبان استان عالم پرور یزد، اقدام به برگزاری همایش منطقه ای با نام «مشاهیر قرآنی یزد» نموده است. اخبار و اطلاعات این همایش بر روی این صفحه به پژوهشگران گرامی تقدیم می گردد.

احمد توکلی

محمدرضا زارع شاهی


چکیده:

بررسی زندگی و سیره انسانهای بزرگ و فرهیخته ،شاه راه پیوستن به زندگی برتر و حیاط طیبه است و اگر این الگو کسی باشد که عمر گرانمایه خویش را در راه درک مفاهیم والا و عظیم قرآن کریم و تعلیم و تربیت دانش پژوهان قرآن کریم مصروف داشته است، برتری خاص خود را در پژوهش خواهد داشت و چراغ پرفروز مسیراست. زندگی قاریان و مربیان کلام وحی و کسانی که در مسیر رضایت الهی و حق طلبی گام نهاده اند یکی از مباحث بسیار ارزشمندی است که تا به حال آنطور که باید و شاید به آن پرداخته نشده است. شهید و مهاجر راه الهی ، حاج حسن دانش یکی از این مشاهیر برجسته استان یزد است که در این پژوهش ،مختصری از سیره و سبک زندگی، تحصیلات، مقامهای قرآنی، اساتید و شاگردان و... پرداخته خواهد و الگوهای اخلاقی ایشان را بررسی خواهیم کرد.

 

1-1 ولادت:

حسن دانش در دهم تیر ماه سال 1365 در خانواده ای مذهبی در محله شیخداد یزد به دنیا آمد. وی دومین فرزند خانواده ای شش نفره بود. یک برادر شش سال بزرگتر و یک خواهر و برادر کوچکتر داشت.


2-1 تحصیلات:

دوره دبستان را در دبستان شهید زرین مقدم محله شیخداد گذراند و از همان ابتدا در صبحگاه قرآن                می خواند. حسن همیشه دارای آرامش همیشگی بود و به خاطر این آرامش، همیشه توسط معلمان و مسئولین مدرسه حمایت می شد. بعد از مدرسه تمریناتش را انجام می داد و با برادرش بازی می کرد. در سال اول مدرسه به خاطر قرائت قرآن به او یک ساعت هدیه دادند که موجب تشویق مضاعف او بود. ناظم مدرسه آنها آقای حسین آبیاری بود که به نقل از شهید دانش تاثیر مهمی در زندگی قرآنی او داشت و او را با استاد حاج علی گندمی آشنا کرد.

وی دوره راهنمایی را در در مدرسه شهید زنبق شیخداد گذراند. وی در آنجا همواره مورد حمایت معلم پرورشی آنجا (جناب آقای مسلمان) بود. وی در آن دوران در بحث هایی که با دوستان عمدتا روحانی خود داشت به دروس حوزوی علاقه مند شده و با راهنمایی های استاد گندمی بعد از دوره راهنمایی وارد حوزه علمیه یزد شد. وی تحصیلات حوزه را تا مقطع فوق لیسانس ادامه داد و قرار بود بعد از بازگشت از حج تمتع سال 94 توسط مقام معظم رهبری عمامه بر سر گذارد که تقدیر بر شهادت بود.


3-1 اساتید و جلسات:

استاد حاج علی گندمی با دعوت آقای آبیاری در روز موعود، بعد از نماز مغرب و عشا به مدرسه آنها رفت و جلسه را به صورت گروهی برگزار کرد. در جواب درخواست استاد گندمی برای خواندن قطعه استاد، اولین کسی که داوطلب برای خواندن شد، حسن کوچولو بود. قطعه را همانطور که استاد خوانده بود تحویل داد و این بود آغاز آشنایی و دوستی آنها. پدر همیشه او را با دوچرخه به جلسه استاد گندمی که یکی از شلوغترین جلسات در سطح استان و کشور بود می برد و همانجا منتظر می ماند تا پسر را بعد از جلسه به خانه برگرداند. تا مدتها بعد که برایش دوچرخه خریدند تا خودش به جلسات برود.

استاد گندمی با روش هایی زیبا نغمات و تجوید و دروس قرآنی را به قرآن آموزان آموزش می داد.

او با شاگردانش ارتباط صمیمی و تنگی داشت. در پایان جلسات برای شاگردان مسابقه دو ترتیب می داد. زمانی که استاد گندمی برای ادامه تحصیل به قم رفت، مسئولیت جلسه به استاد مهدی ملک ثابت سپرده شد. ایشان ابتدا از خواندن حسن تعجب کرد که آیا او به درد می خورد؟. اما حسن با تلاش و همتی دو برابر از دیگران، تمرین کرد و توانست به سرعت پیشرفت کند. همت و پشتکار حسن مثال زدنی بود.

حاصل این پیشرفت ها و تمارین این شد که حسن کم کم در مسابقات شرکت کرد و هم در بخش شکوفه ها و هم در بخش بزرگسالان توانست خوش بدرخشد. او همچین پس از درخشیدن در مسابقات در طرح های ارزیابی و دوره های شورای عالی قرآن شرکت می کرد. و حاصل این حضور ها و دوره ها پیشرفت مضاعف حسن بود. همچنین از اساتید مطرح کشوری مثل استاد ابوالقاسمی و استاد شاه میوه نیز استفاده کرد.


3-1 فعالیتهای فرهنگی و قرآنی:

حاج حسن بعد از ظهور به عنوان یک چهره خوش استعداد در بین قاریان استان یزد، با این که سن کمی داشت توانست به عضویت گروه تواشیح و مدیحه سرایی کوثر یزد در بیاید. در واقع حسن کوچکترین عضو گروه تواشیح بود. اما خوب کار می کرد. کم کم حسن در زمینه ساخت همخوانی و تواشیح فعالیت کرد. همخوانی ها و تواشیح های زیبایی که حاج حسن در آن بسیار اثر گذار بود.

از مسولیتهای فرهنگی و قرآنی آقای دانش،مسئول فرهنگی  اداره کل اوقاف و امور خیریه استان یزد بوده است .و در بخش فرهنگی، خصوصا در قسمت مسابقات اوقاف در سطح شهرستان ها و مرحله استانی بسیار تلاش می کرد و زحمت می کشید. او هیچ وقت در مسئولیت خود کوتاهی نمی کرد. اگر گاهی اوقات بچه هایی از شهرستان ها برای شرکت در مسابقات می آمدند از مسئولان خود شکایت می کردند، خودشان باید جلوی او را می گرفتند، و گرنه حسن بسیار جدی با آنها برخورد می کرد.

داوری مسابقات قرآن کریم در سطح شهرستان ها و استان یزد از دیگر مسئولیتهای خطیر قرآنی آقای دانش بود و اینکه ایشان داوری در سطح بسیار بالا و خوب تجوید و صوت و لحن در سطح استان درخشیدند .


4-1 کلاس ها (تدریس و تربیت مربی قرآن کریم)

از مهمترین اقدامات ماندگار شهید دانش ، تدریس کلام وحی و تربیت مربی قرآن کریم طی قریب 15 سال در شهرهای بهاباد ، خاتم ، میبد ، تفت و خود شهرستان یزد بوده است آقای دانش در زمینه تشکیل کلاس با وجود داشتن خانواده و مسائل خانوادگی و دو فرزند، اصلا در بند مسافت نبودند.و هیچ شرایطی در تدریس او تاثیر نداشت. به نقل از آقای سید کاظم میر جلیلی، یک بار در یکی از شهرستانهاکه هوا بسیار سرد بود شب برای استرحت در اتاق خوابیدیم تا صبح برای تدریس حاج حسن به کلاس برود. شب بسیار سردی بود و هیچ چیز برای ما نگذاشتند و فقط یک چراغ نفتی در اتاق بود. حسن آقا به شوخی گفتند : (( بیا این موکت زیر را روی این چراغ بگذاریم تا سرمایش نشود... خلاصه آن شب موکت را روی خود کشیدند و صبح به کلاس رفتند، ولی آقای دانش، حتی یک بار هم از شرایط سخت گذشته حرفی نزدند.

شهید دانش ،همیشه در تدریس خود با ملاحظه برای افراد مبتدی و پیگیری و جدیت دوستانه برای افراد پیشرفت کرده رفتار می کردند . ایشان همیشه برای شاگردانش دل میسوزاند. یک بار به او زنگ زدم ( خود نویسنده) و اوو جواب نداد. بعد از چند دقیقه دیدم تماس گرفت. هرچه التماس کردم که استاد بگذارید من تماس بگیرم قبول نکرد و مدت زیادی از پشت تلفن به سوالات من جواب داد. برای تربیت مربی به صورت خیلی ساده عمل میکرد. او شاگردان خوب تر خود را مسئول یک گروه چند نفره می کرد که غالبا در گروه تواشیح بودند و تدریس و راهنمایی آنها را به او می سپرد. و در کنارش تجربیات خود را در اختیار آنها می گذاشت.

جلسه دوشنبه شب های مهدیه امیر آباد چه شور و حالی داشت. بچه ها با شور و عشق برای حضور در جلسه تمرین می کردند و خیلی ها هم فقط برای دیدن استاد می آمدند. خلاصه جلسه میبد به قدری پیشرفت کرد که زبانزد جلسات استان یزد شد و کم کم بچه های میبد در مسابقات مختلف استانی خوش درخشیدند .


5-1 خانواده

مادرشان خانه دار بوده و در کنار آن در جلسات قرآنی محل شرکت داشتند. پدر ایشان هم یک بقالی کوچک داشت و تا قبل از بیماری چند سالی خادم مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) در محله خودشان بودند. پدر ایشان ارادت خاصی به امام حسن مجتبی (ع) داشته اند و به همین دلیل هنگام ولادت شهید دانش در منازعه شیرین زناشویی بر سر انتخاب اسم بین احسان و حسن، پدر پیروز شده و نام حسن را برای پسر انتخاب می کند.

مادر همیشه دوست داشت به مو، ابرو ها و مژه های قهوه ای روشن او خیره شود. نمی دانست چه سری است که هیچ وقت از دیدنش سیر نمی شد. مادر بزرگ همیشه او را ((یوسف من)) صدا می زد. و خود حسن هم همیشه علاقه خاصی به مادر داشت.

حسن برای برادرش هم دوست داشتنی بود و برای او حکم عروسک را داشت. همیشه مواظب حسن بود و هنگامی که حسن بیرون از خانه بود، بیم این را داشت که او را بدزدند. تفریح این دو برادر بازی با هم دیگر بود. گاهی اوقات هم که دعوا می شد و ابوالفضل (برادر بزرگ شهید) حسن را کتک می زد، مادر بزرگ می گفت: (( نکن پسر، لگد می زنی خدای ناکرده یک جایش عیب می کند ها ))!!! و پدر برای کنترل شیطنت آنها هر بار یکی را به در مغازه می برد. هرگاه حسن به مغازه می رفت نسیه زیاد می داد و پدر همیشه می گفت: (( او فقط به درد قرائت قرآن می خورد.)) گاهی اوقات که سر حسن شلوغ می شد، یادش می رفت که نسیه را در دفتر یادداشت کند و زمانی که اهل محل پول می آوردند، پدر تازه می فهمید که حسن نسیه داده. بازی ها و همراهی های این دو برادر هم جالب بود. حسن در اولین حج و مسابقه بین المللی اش پلی استیشن آورده بود و گاهی اوقات اگر ساعت 12 هم از جلسات بر می گشت، با برادرش بازی می کردند. از طرف آقا ابوالفضل مدتی در باشگاه بدن سازی کار می کرد و به خاطر این موضوع بسیاری از بچه های محل به آن باشگاه رفتند که از جمله آنها حسن بود. البته از آنجایی که حسن همیشه پشتکار داشت توانست پس از مدتی برای خودش بر و بازویی بسازد.

پدر از آنجایی که موی بلند دوست داشت، مادر موی حسن را کوتاه نمی کرد؛ و این موضوع باعث می شد که حسن شبیه دختران شود. پدر همیشه به روزی حلال تاکید داشت. یک بار زمانی که در برای چیدن توت به باغ می رفتند حسن یک دانه توت از روی زمین که برای درخت فرد دیگری بود و شاخه اش به داخل کوچه آمده بود برداشت و در دهان گذاشت؛ اما پدر آن را از دهان پسر در آورد و گفت: ((مال تو نیست. شاید صاحبش راضی نباشد.))

در کنار بازی های کودکانه، آشنایی با فضای قرآنی، محیط جدیدی برای حسن به وجود آورد. مشوق اصلی او در زمینه قرآنی، پدر و مادر بودند و اولین جلسات قرآنی حسن، در جلسات مادر رقم خورد. مادر یک آیه را چند بار قرائت می کرد تا حسن یاد بگیرد و این کار را زیر درخت انجیری که در خانه بود انجام می داد. برای او فرشی پهن می کرد و به او آموزش می داد و بعد ها که حسن وارد کلاس استاد گندمی شد، برخی اشکالات مادر را هم به او گوشزد کرد. وی سپس وارد جلسات محلی قرآن شد و مسئولیت اولین جلسه قرآنی او با دایی شهیدش، محمد علی کارگر بود و اولین هدیه قرآنی حسن هم حوله کوچکی بود که از دست دایی شهیدش گرفته بود که آن را نگه داشته و اکنون موجود است.

در زمینه همسر شهید هرچه بگوییم کم گفته ایم. چرا که خود شهید دانش می گوید اگر خداوند نعمت قرآن را به من نمی داد، بعد از نعمت پدر مادر، همین که نعمت همسری نمونه را به من داده برای من کافی است. واسطه آشنایی حین با سرکار خانم بابایی زاده، شوهر خواهر خانم بابایی زاده بود. رمضان سال 1387 مراسم خواستگاری آنها برگزار شد و مهر حسن به دل خانمش نشست. بعد از جلسه خانم بسیار گریه می کنند و از خدا می خواهد به این پسر نجیب همسری که لیاقت آن را دارد عطا کند. بعد از این مراسنم حسن عازم فرانسه شد و چند ماهی از او خبری نبود. در این مدت خواستگار های زیادی را رد ردم تا این که با آخرین خواستگار قرار عقد و مجلس گذاشتیم. در آن هنگام بود که مادر حسن زنگ زد و گفت که ما می خواهیم برای آشنایی بیتر خدمتتان برسیم؛ اما آقای بابایی زاده گفت : (( ما قرار عقد را با کس دیگر گذاشته ایم.)) زمانی که ممادر حسن می خواست گوشی را قطع کند حسن گوشی را گرفت و گفت : (( من باید با دخترتان ازدواج کنم. لطفا قرارتان را کنسل کنید.)) به هر شکل قرار را کنسل کردیم و آنها برای بار دوم به خواستگاری آمدند. وقتی برای صحبت تنها شدیم، انگار همه چیز تمام شده بود. حسن با خیال راحت موز برداشت و با دست پوست کند و شروع به خوردن کرد. خانم هم از تعجب شاخ در آورده بود. حسن خندید و با دهان پر گفت : (( بفرمایید.)) و خانم در جوابش گفت : (( شما بفرمایید. راحت باشید.)) حسن در آن گفت دوست دارد همسرش به روز و اهل کتاب و از همه مهمتر مادر خوبی برای بچه ها باشد. همچنین از سفر های زیادش گفت و خانم بابایی زاده با افتخار همه را پذیرفت. تنها اختلاف خانواده دانش و بابایی زاده بر سر مهریه بود؛ چرا که حسن پیشنهاد 14 سکه داده بود اما آقای بابایی زاده چون برای دیگر دخترانش 250 تا 300 سکه تعیین کرده بود، نمی خواست که فکر بدی در خصوص آنها بشود. حسن وقتی این را شنید قبول کرد و پیشنهاد 214 سکه را داد و قبول شد. دوستان شهید دانش می گویند در سفر گروه کوثر به آلمان بلیت ها مشکل داشته و مجبور شدند بلیت جدیدی تهیه کنند. این کار حدود یک ساعتی طول کشید و در این مدت از حسن خبری نبود. وقتی بعد از مدتی او را پیدا کردند دیدند در جایی دنج نشسته و دارد با نامزدش صحبت میکند.

مراسم عقد در شب میلاد امام رضا در تاریخ 19 آبان 1387 در خانه آقای بابایی زاده انجام شد و عروسی هم به علت کمبود جا در تالار. حسن همواره ی گفت شادی کنید، اما از حد شرع بیرون نرود. دران عقد آنها 8 ماه طول کشید و سالگرد ازدواج را در بین الحرمین با پخش شیرینی در بین کاروان ها جشن گرفتند. حسن در خانواده بابایی زاده بسیار محبوب بود. همواره در کارهای منزل مثل شستن ظرف ها به مادر خانمش کمک می کرد. بستگان هم حسن را دوست می داشتند و هرگاه مطلع می شدند حسن در آنجا است برای دیدن او می آمدند. حسن گاهی اوقات قرآن می خواند و هر گاه می دید جمع مشتاق کار دیگری است همراه آنها می شد.

در تاریخ 30/6/1389 اولین فرزندد آنها یعنی عارفه خانم به دنیا آمد. از آنجا وظیفه آنها در قبال تربیت فرزندانی شایسته هم شروع شد. عارفه شش ماهه بود که خانم بابایی فرزند دیگری نیز در راه داشت. مائده خانم هم در تاریخ 8/11/1390 به دنیا آمد. در همان سال بود که حسن در مسابقات اوقاف کشوری پنجم شد و در حال آماده شدن برای مسابقات بین المللی تونس بود. همسر و فرزندان همیشه همراه پدر بودند. آنها همیشه همراه پدر به جلسات او می رفتند تا پدر با آرامش خاطر بیشتری شاگرد تربیت کند. جلسات دوشنبه شب های میبد به نقل از همسر شهید جلسات خوبی بود چرا که ایشان و فرزندان در قسمت خواهران می نشستند و در جلسه حضور داشتند از طرفی هم خانواده استاد دانش در میبد با خانواده ای مثل خانواده جناب آقای روح الله رحمانی دوشتی عمیقی داشتند و این دوستی علاوه بر جلسات دوشنبه شب ها همیشه بر قرار بود و آنها را از تنهایی در می آورد.

حسن و همسرش همیشه در محیط خانه لبخند بر لب داشتند و در شرایط سخت هم همواره آرامش خود را حفظ می کردند. حسن همواره ددر محیط امن و پر آرامش خانه در حال تمرین و مطالعه بود. حتی یک بار به حدی در مطالعه فرو رفته بود که هرچه همسرش به او می گفت حسن آقا بیایید و غذا میل کنید، او نمی آمد. تا این که همسر طناب برداشت و او را به صندلی بست. در نهایت با خواهش و تمنای حسن طنااب را باز کزد و با خنده برای صرف غذا رفتند.

همسر شهید دانش حسن را خیلی دوست داشت و حسن را برای خود میدانست. همواره وقت خروج حسن از خاننه برای کلاس و تبلیغ برایش آیت الکرسی می خواند. در سفر های خارجی همواره با او در تماس بود و گاهی گله می کرد ککه کاش نمی رفتی. چرا که هرچه حسن پاک بود باز هم محیط آنجا محیط سالمی نبود. حسن هم همیشه می گفت : (( من همیشه استغفرالله میگویم.)) و گاهی هم به شوخی می گفت : (( الآن یک استغفرالله رد شد.))


6-1 سیره ها اخلاقی

حسن دانش را همه با اخلاق خوبش می شناختند. مهمترین ویژگی که حسن همیشه خودش هم به آن اعتراف داشت، آرامشش بود. حسن همیشه به آرامش معروف بود. علاوه بر آرامش، حسن فردی دل سوز بود و برای شاگردانش دل می سوزاند حتی گاهی اوقات برای یکی دو نفر از شاگردانش به نقاط مختلف استان سفر می کرد تا شاید که فردی از آنها بتواند خوش بدرخشد.


7-1 مقام ها:

حسن دانش از سال 1378 در مسابقات اوقاف حضور داشت و در سال 1380 توانست در مسابقات کشوری اوقاف در مقطع شکوفه ها رتبه اول را کسب کند. حتی زمانی که قبل از اعلام نتایج به او گفتند اول شدی باورش نمی شد، تا این که نام او را به عنوا نفر اول اعلام کردند. حسن همان سال در استان یزد در مقع بزرگسالان توانست رتبه اول را کسب کند. او به خاطر رتبه اول شکوفه ها به عنوان نماینده ایران در مسابقات بین المللی عربستان انتخاب شد که مصادف با ایام حج بود. حسن دانش در آن مسابقات رتبه چهارم را کسب کرد و در کنار آن حاجی شد. دیگر در یزد او را حاج حسن صدا می زدند. حسن بعد از آن هر سال در مسابقات اوقاف شرکت می کرد و در کنار آن در مسابقات ارگان های مختلف هم شرکت می کرد و رتبه اول را به دست می آورد. تمرین ها و تلاش های حسن تمامی نداشت و او روز و شب برای رسیدن به هدفش تلاش می کرد. این تلاش به حدی بود که استاد ملک ثابت هم دچار شک و تردید شده بود و فکر می کرد که حسن فقط برای مشهور شدم رتبه اول را می خواهد. اما بعد از رتبه اول کشوری همه فهمیدند که هدف حسن این بوده که به همه ثابت کند، بچه های شهرستانی و خصوصا بچه های یزد می توانند در کشور حرفی برای گفتن داشته باشند.

حسن دانش در سال 1391 در مسابقات بزرگسالان اوقاف رتبه پنجم را کسب کرد و نماینده ایران در مسابقات بین المللی تونس شد. او پیوسته تمرین داشت و این تمرینات نتیجه داد و توانست اولین نماینده ایران باشد که رتبه اول این مسابقات را کسب کرده. البته این رتبه قدم خیر داشت و سال بعدش هم دوباره یکی از قاری های یزد به نام مهدی شایق توانست رتبه اول را کسب کند.

حسن دانش در سال 1393 مجددا راهی فینال کشوری شد و رفت برای اجرا. به نقل خودش زمانی که برای قرائت نشست اصلا استرس نداشت. انگار یک نفر دست بر روی دوشش گذاشته بود و می گفت : (( آرام باش. تو اولی. بخوان.))

و حسن خواند. کل قطعات حسن در مسابقات 13 قطعه بود ولی بقیه حدود 19 قطعه. همچنین تجوید و نفس حسن به کمکش آمد و توانست بالاخره به آرزوی خود برسد و رتبه اول را کسب کند.

حالا مسئولیت حسن سخت تر شده. او باید برای بین المللی ایران آماده شود. یعنی در کشور خودش از قرائتش دفاع نماید. حسن تمرینات پیشرفته و پرهیز غذایی خود را آغاز کرد. هیچ چیز سرخ کردنی نمی خورد. و سرانجام مسابقات بین المللی فرا رسید. بسیاری از شاگردان استاد برای دیدن قرائت فینال استاد از نزدیک، راهی تهران شدند. از جمله بچه های میبد. استاد از این موضوع خیلی خوشحال شد و بعد از یک قرائت فنی و زیبا توانست بر قله نخست قرائت جهان بنشیند. حسن یک آرزوی بزرگ دیگر هم داشت و آن تلاوت در حضور مقام معظم رهبری بود. البته حسن یک بار این افتخار را داشت اما اینبار به عنوان نماینده ایران تلاوت می کرد.

حضرت آقا هم خیلی از تلاوت ایشان تعریف کردند.


8-1 شاگردان:

استاد حسن دانش شاگردان زیادی را تقدیم بوستان قرآن کرد که اکنون خیلی از آنها در سطح استانی و کشوری دراری رتبه و امتیاز اند. شاگردانی چون:

سید علیرضا میر جلیلی، محمدرضا زارعشاهی، مبین محتشمی نیا، محمد جواد آقایی و بسیاری از قرآنیان دیگر...


9-1 شهادت

از حسن بعد از کسب رتبه بین المللی سوال پرسیدند که آیا چیز دیگری مانده که به آن نرسیدی؟ حسن گفت: ((شهادت.))

حسن به عنوان هدیه مسابقات بین المللی برای بار دوم راهی حج تمتع سال 94 شد. چه روزهایی بود روزهای خداحافظی. حسن همه شاگردانش در یزد و جاهای دیگر را تشویق و توصیه می کرد تا جلسات را غریب و تنها نگذارند. در آخرین جلسه در شهرستان میبد، بسیاری از شاگردان خردسال استاد و گروه تواشیح تسنیم نونهالان میبد برای استاد خواندند و استاد بسیار لذت برد. تلاوت بسیار زیبایی هم از خود استاد دانش ارائه شد که برای همیشه برایمان ماندگار ماند. در تاریخ نهم شهریور ماه سال 94 استاد از میبد خدافظی کرد و رفت تا به خدا سلام کند و لبیک بگوید.

در آخرین لحظات حضورش در ایران، در مراسم شهدای شهرستان تفت تلاوت کرد و از همان جا خودش به سمت شهادت پیش رفت. گاه گاهی از طریق فضای مجازی از او خبر برایمان می رسید. تا این که روز موعود فرا رسید. بچه های میبد باهم برای تفریح به طزرجان یزد رفته بودیم. آن هم درست در روز شهادت استاد. اما هیچ خبری از آن ماجرای تلخ نداشتیم. بعد از ظهر همین که از آنجا بیرون آمدیم خبر فاجعه منا در همه جا پیچیده بود. در دل بچه ها ترس و دلهره عجیبی افتاده بود که مبادا دیگر استاد را نبینیم.

یک هفته گذشت و هیچ خبری از استاد نشد. تا این که در شب عید غدیر خب شهادت او برایمان آمده.

دیگر همه چیز برایمان تلخ شده بود. همه استان در بهت عجیبی فرو رفته بود. حسن ما را ترک کرد و رفت. همه انگار پدر خود را از دست داده بودند. شاید بعضی ها حتی برای پدر خود هم این گونه گریه نمی کردند. دیگر همه منتظر بازگشت پیکر مطهر استادشان بودند. روز سیزدهم مهر سال 94 فضای فرودگاه شهید صدوقی یزد پر از نوای قرآن استاد بود. پیکر استاد به شهرش آمد. همان روز روز تشییع جنازه استاد بود. دستان استاد گندمی هنگام غسل دادن پیکر استاد دانش لرزش عجیبی داشت. واقعا سخت است جدایی بعد از بیست سال آن هم از کسی که مانند فرزندت باشد.

ساعت سه تشییع جنازه استاد بود. دیگر در امیر چخماق یزد جا نبود. پیکر استاد دانش روی دستان مردم شهید پرور یزد به خاک سپرده شد اما یاد این استاد به تمام معنا قرآنی برای همیشه در دل مردم یزد و قرآنیان یزد ماندگار است.


10-1 نتیجه

بررسی شمه ای از زندگی سعادتمندانه این مهاجر الی ا... که در این مقاله آمده ما را به یک زندگی سعادتمندانه فرا می خواند . زندگی که عجین با فرامین کلام گوهر بار وحی باشد و در عمل پیاده شود بسی جای تامل و نگرش عمیق دارد . ایشان را می توان یکی از مشاهیر قرآنی جهان اسلام نامید. چرا که ایشان فقط شهرت استانی نداشت و خداوند متعال درجات بسیار گرانبهایی را به ایشان ارزانی داشت و حجتی الهی در منای عشق شد . راهی استوار و پا برجا که همه ما را بشوی خود می خواند .اخلاق مداری این اسطوره یکی از مهمترین ویژگیهایی است که در کنار آموزش قرآن باید مورد توجه خاص و عام قرار گیرد و اینکه مقامها و همه جایگاههای کسب شده، نتوانست ذره ای در اقدامات ارزشمندش در طول عمر گرانبها خدشه ای وارد کند و تکبر و غرور هیچ جایگاهی در زندگی پاک و بی آلایشش نداشت .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۰۹
هاجر جهاندیده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی